من دو روز مونده بود به تعطیلی پایان سال مرخصی گرفتم . کار خاصی هم نداشتم ولی چون مرخصی هام مونده بود 2 روز گرفتم که با خیال راحت به جمع و جور کردن برسم . روز اولی که خونه مونده بودم ساک ها را جمع کردم و خونه و زندگی رو تمیز کردم . غروب روز سه شنبه شب در واقع شب چهارشنبه سوری خانم عاشوری بعد از پایان کاری اش زنگ زد که من اومدم مخابراتم اگه برنامه ات جوره بیا بیرون بریم یه دوری بزنیم . منم که تازه خونه رو تموم کرده بودم گفتم برگرد بیا خونه ما ، ما هنوز ناهار نخوردیم باهم ناهار می خوریم بعد میریم . بنده خدا دوباره از مخابرات برگشت اومد خونه ما . ریحانه ناهار آماده کرد . مرغ و سیب زمینی و گوجه سرخ کرد. ناهار را خوردیم . قرار شد خانم عاشوری ...